ثمیناثمینا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

بهار زندگی

تشکر از دوستان

سلا به همه دوستان خوبم.... مامانای عزیز و مهربون... من برگشتم.... از لطفتون ممنونم و امیدوارم به زودی زود این سفر زیارتی قسمت شما هم بشه.... باز هم منتظر نظرات و محبتهای شما هستم.
25 تير 1390

کم کم مینشیند...

عزیز دلم داره یاد میگیره که بشینه... به تنهایی!                                      البته باید دور و برش رو بالش بزارم که زمین نخوره... گاهی هم بدون کمک  چند دقیقه میشینه.... خلاصه اینکه دخترم هر روز داره بزرگتر میشه!                ...
8 تير 1390

چند خطی برای دخترم

سلام عسلکم عزیزم من و بابایی داریم میریم سفر حج... اما تورو نمیبریم و میمونی پیش مامان جون و بابا جون... کوچولوی من ... امیدوارم صحیح و سالم بریم و به سلامت برگردیم و دوباره پیش هم باشیم... گل نازم... میدونم که میدونی چقدر دوست داریم و دوری از تو چقدر برامون سخته... نازنینم ... نمیدونم چه کلمه و جمله ای میتونه دلتنگی ای که از الان به سراغم اومده رو بیان کنه ولی بدون خیلی خیلی دوستت داریم عزیزم... مادر به فدای تو                                      &n...
8 تير 1390

اولین شصت پایی که خورده شد!!!

پنجشنبه شب ساعت هشت و پنج دقیقه ثمینا جونم برای اولین بار انگشت شصت پای چپش رو به دهنش رسوند.... دخترم عادت داره وقتی به زور دراز میکشه با پاهاش بازی کنه و از این به بعد انگشت هم میخوره... راستش خودش هم خیلی خوشش اومده....                                          ...
8 تير 1390

چهار دست و پااااااااا

چند روزیه که وقتی غلت میزنه به جای رو به جلو رفتن به عقب میره.... بزرگتر ها میگن نشونه ی اینه که میخواد چهار دست و پا بره..... یعنی بدون اینکه خیز برداره چهار دست و پا میره...... عالیههههههههههههههههههههههههه دخترم زود باش مامانی که منتظره                             ...
8 تير 1390

غیبت چند روزه

با سلام چند روزی رفتیم سفر...ولی ثمینا جون رو نبردیم چون هوا خیلی گرم بود و دختر کوچولوی ما اذیت میشد... پس پیش مامان جون و بابا جون موند تا ما بریم و بر گردیم... بعدش هم که چند روزی این ترنت ما مریض شده بود تا امروز ....                           ...
8 تير 1390

اولین غلت

ثمینا جونم دیشب ساعت 7/55 دقیقه یه غلت کامل زد...... دخترم گرسنش شده بود و تا من برم براش شیشه شیرشو آماده کنم سرگرم بازی شد.... وقتی برگشتم دیدم سرش یه طرفه و تنش یه طرف دیگه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! تا بیام و درستش کنم یهو برگشت و اولین غلت کامل زندگیش رو زد............هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااا                    ...
8 تير 1390

اولین جشن عروسی

ثمینا جونم دیشب اولین بار عروسی رفت و حسابی هم خوش گذروند!!! دخترم اینقدر جمعیت یه جا ندیده بود و حسابی دور و برش رو نگاه میکرد..... خیلی هم دختر خوب و آرومی بود....یکمی با مهمونا بازی کرد و بعدش چون گرمش شده بود لباساشو با کمک زندایی جونش عوض کردیم. خوشبختانه دخترم حسابی وقت شناسه و قبل از شام خوابید تا تموم شدن شام!!! بعدش هم که اومدیم خونه و بعد از کلی بازی کردن رضایت داد که بخوابه......                   ...
8 تير 1390

روز مادر

دیروز روز مادر بود امسال برای اولین بار من هم مادر شدم..... امسال فقط زن نبودم..... ثمینای عزیزم باز هم برای حضورت سپاس.... و خداوندا......بی انتها سپاس......................... ...
8 تير 1390

روز تولد

ثمینا جان صبح روز چهار شنبه 15 دی ماه ساعت 8/45 در بیمارستان فلسفی با عمل سزارین و با کمک خانم دکتر مریم حاجی صادقی به دنیا اومد و زندگی ما با حضورش زیبا شد. با استرس زیاد صبح زود آماده شدیم و با امید به خدا راهی بیمارستان شدیم. اولین نفر از لیست خانم دکتر ما بودیم. آزمایشات و کارهای اداری رو انجام دادیم و تو یکی از اتاقهای زایشگاه آماده شدیم. وقتی از بیرون اومدیم تا بریم اتاق عمل با دیدن مامان و بابا و بابایی کم مونده بود گریه کنم حسابی!!! ساعت 8/45 ثمینا جان به دنیا اومد و ساعت 9 من به هوش اومدم و 9/30 وقتی سر حال اومدم اولین سوالم از سلامتی دختر کوچولوم بود که خدا رو شکر همه چی خوب بود و از اون لحظه من مادر شدم....هورااااااااااااااااا...
8 تير 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار زندگی می باشد